بچه ها نامزدم ب خاطر ی چی مجبور شد بره ی شهر دیگ خونه عموش با پسر عمش هم رفتن منم بخاطر ی سری مساعل نتونستم برم بعد دیشب گف پسر عمم گفته بریم شمال پیش دوستم حالا ک نزدیکیم( با اینکه شش ساعت راه دارن) بعد منم گفتم دوست ندارم بری (از پسر عمش زیاد بدم میاااد) گف براچی گفتم خوش ندارم بری دیگ گف بزا فکرامو بکنم حالا اخر شب ازش پرسیدم میخاد بره یا نه ببینین چی کفت
این شات اول
همین بود
مردا همشون مثل همدیگن
تازه اولشه
خرشون از پل بگذره اون روشون میبینی
وقتی بهت گفت و اجازه گرفت یعنی دلش میخواست بره و قرار نبود کاری کنه اکه قرار بود خراب کاری کنه نمیگفت بهت یا میگفت یهویی شد.توام بذار یه مدت آزاد باشه مردا عین ماهی میمونن تو سفت بگیری اونا در میرن
باید میگفتی اکی خوش بگذره یا اگه میخواستی نره باید نامحسوس یکاری میکردی که نرفته برگرده.باید میگفتی برو خوش بگذره خودتم میرفتی پی خوشگدرونی خودت
بنظرم یکم داری سخت میگیری
اون که بالاخره میره
چرا خودتو یه زن گیر و بهونه دار و سه پیچ نشون دادی؟؟؟
وقتی میدونی حرفاتو گوش نمیده
سخت نگیر بابا ماهم نامزد بودیم همینجور بود یعنی مردا همشون مثله همن اونا درست نمیشن تو باید بزنی به بیخیالی😂
اگه من اینجوری بهش میگفتم تا یک هفته همش میگفت من تا فلان جا رفتم چقد تو غر زدی سرم🤦🏻♀️😁
شاید اگه خودتو پایه نشون میدادی و میگفتی برو بخاطر دور‌بودن راه منصرف میشد الان هی قفلی زدی میگی‌نرو حریص داره میشه...بعدشم بچه نیست پسرعمش گولش بزنه یا روش تاثیر بذاره
