مدت ها بود به یه نفر فکر میکردم انگار قلبم میخواست واسش از جا دربیاد
نمیشناختمش فقط یه بار تو فضای کاری باهم صحبت کردیم اما من عجولانه اون کارو رد کردم و ۲ سال تو تبش میسوختم هیچ راهی جلوم نبود فقط متوسل به هر دعایی میشدم که منو یادش نره ، یه اتفاقی بیوفته
یه شب خواب دیدم تو قبرستونیم اومده کلی دعوام میکنه که دست از این کارات بردار داری همه چیو به هم میریزی منم با همه غصم فقط نگاهش میکردم
صبح که بیدار شدم خوشحال ترین بودم که حداقل تو خواب تونستم ببینمش
منی که به تعبیر خواب اعتقاد ندارشتم فوری رفتم سرچ کردم که خوشحالیمو تکمیل کنم مثلا
اما تعبیرش این بود اگه معشوقتونو تو قبرستون دیدین یعنی هیچ آینده ای با هم ندارین
ولی مگه من این چیزا حالیم بود گفتم اینا همش چرته بیخود نیست که من اعتقاد ندارم
چقدر دعا میکردم به درگاه خداوند که من با این سن دست از پا خطا نکردم من تنهاییمو فقط با تو معامله کردم من ازت فقط همینو میخوام
خلاصه ۲ سال گذشت اولین سال روز تولدم برام خیلی سخت بود که چرا ندارمش چند روز مونده بود به تولد سال بعدم گفتم من نمیخوام حالی که پارسال روز تولدم داشتمو امسال هم تجربه کنم با اینکه انچنان مذهبی نیستم ولی نمیدونم چرا تو اون لحظه امام رضا رو واسطه کردم که به خواستم برسم و براش پیاممو نوشتم نمیدونم چی شد که قبل از فرستادنش یهو سر از پیجش (پیج کاری)در اوردم یکی یکی پستاشو دیدم کامنتاشو باز کردم و یهو کامنت عجیبی از یه زن نظرمو جلب کرد راستش ترسیدم نکنه اون چیزی باشه که نباید زدم رو پیج زنه دیدم رو بیوش اسم بچشو نوشته و ادرس پیج کاری خودش
یه نفس راحت کشیدم که خداروشکر زنه متاهله اما بیخیال نشدم رفتم سراغ پیج کاریش و چیزی رو دیدم که دنیا رو روی سرم خراب کرد ،اره همسرش بود و مادر بچش و من چه کودکانه ۲ سال توی اتیش خواستنش سوختم
تنها نکته مثبت و جالب داستان اینجا بود که کمتر از ۲ ساعتی که به امام رضا متوسل شدم جوابمو داد درست بعد ۲ سال هر چند که به میلم نبود اما راهمو باز کرد