2794

سلام لطفا کمکم کنید بخاطر فشار عصبی ریزش مو و لک بینی و ..گرفتم کلا سیستم بدنم بهم ریخته مادر شوهرم تنها زندگی میکنه پدر شوهرم فوت شده و خواهر همسرم نه سال پیش در سانحه فوت شد همسرم دو برادر داره  و برادرها پیشنهاد دادن هر کدوم دو تا سه روز  در هفته بریم خونه مادر شوهرم از آبان پارسال شروع شد خانوم مشاور من واقعا سختمه که دو سه روز تو هفته برم اونجا دلم میخواد یه زندگی عادی داشته باشم جاریام یکیشون شوهرش میره فقط  چون از کار افتادگی داره و سر کار نمیره اون یکی جاریمم خودش میره.  بیماری مادرشوهرم هم دیابت و گرفتگی عروق قلبی و عفونت و کم کاری کلیه و یک کلیشو برداشتن مادر شوهرم ۶۳ سالشه گوش و زبونش خوب کار میکنه ولی راه رفتنش به سختی و با واکر هست از صبح تا شب هر نیم ساعت میره دستشویی  در دسشویی شبانه روز بازه خلاصه که با این که شوهرمو دوست دارم با تمام مشکلاتش ولی بخاطر این موضوع چند بار حرف جدایی زدم راستی یادم رفت بگم مادر شوهرم یک خونه دو طبقه داشت  که من حتی پیشنهاد پرستار در طبقه پایین دادم ولی برادر شوهر بزرگم گفت اونجا جن داره و همه مشکلات ما از اونه و اونجا رو رهن دادن و واحد اپارتمان  براش نزدیک به خودمون براش رهن کردن خانوم مشاور من نمیخوام برم از طرفی هم شوهرم صبح تاشب سر کار هست چطور مطرح کنم تا مشکلات کمتری پیش بیاد

اطلاعات تکمیلی

سن ۳۲ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام ممنون از اینکه ما را انتخاب کردید .
دوست عزیز من شما را درک می کنم در شرایط بدی قرار گرفته اید ولی ناچار هستید که این زحمت را بکشید اول به خاطر خدا و بعد به خاطر همسرتان . اگر از لحاظ مالی می توانید خوب همان پرستار را در منزلشان بگیرید و پرستار با مادر شوهرتان در همان آپارتمان باشد . و یا اینکه به خاطر اینکه به کارهای خودتان برسید می توانید نوبت خودتان را به خانه خودتان بیاورید وآنجا از او نگهداری کنید . تا کمتر اذیت شوید .

تجربه شما

عزیزم من دو سال تمام درگیر بیماری مادرشوهرم بودم اویل ازدواج مادرهمسرم به یه دید دیگه نگاه میکردم ولی بعد که بهش نزدیک شدم دیدم واقعا دوستش دارم و عین مادرخودم میدونمش متاسفانه ۸ ماه پیش بعلت جراحی قلب که کرده بود ودو سال تمام درگیرش بود فوت کرد منم دست تنها بودم چون جاریم سرکار میرفت و جز منم کسی رو نداشت بهش برسه ولی با وجود یه بچه شیرخواره پا به پاش تا همه دکترا میرفتم بعد رفتنش خیلی ناراحت بودم ولی عذاب وجدان نداشتم چون تا جایی که تونستم براش دختری کردم و الان تو زندگیم نتیجشو میبینم خدا برام جبران کرد دعای خیر مادرش باعث شد از یه گرفتاری بزرگ نجات پیداکنیم